کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مِثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
جفت شدن. نزدیکی کردن. بر ماده برشدن: حائض، ناقه ای که نر بر وی گشنی نتواند کرد از تنگی اندامش. (السامی فی الاسامی). استخلاط، گشنی کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی)
جفت شدن. نزدیکی کردن. بر ماده برشدن: حائض، ناقه ای که نر بر وی گشنی نتواند کرد از تنگی اندامش. (السامی فی الاسامی). استخلاط، گشنی کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی)